نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

چهار - دوگانه - دوست داشتنی


1.
از امشب
دوست داشتنی هایم را ریخته ام دور
حالا فهمیده ام چیزی جز او ارزش دوست داشتن ندارد


2.
نشانده بودمش مقابلم، میزی گرد که دو صندلی داشت و دو تماشاگر. من که زل زده بودم به چشمهایش، او را نمی دانم -من که چیزی برای زل زده شدن ندارم- نقسی دمید، شمع روی میز خاموش شد و اتاق تاریکه تاریک. اما سکوت همچنان نشکست. فنجان را برداشتم و محتویاتش را خالی کردم روی میز و با دست دیگرم شمع را با فندکی روشن کردم. گفتم این من بودم، اما حالا دیگر هیچ نیستم، تو باید پرم کنی.
جوابی نداد.