نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

شش - عذرخواهی


امروز نالان وخسته
و عصبانی
راه می رفتم و
خشم می جویدم و تف می کردم
این طرف و آنطرف
اینقدر دهشتناک
که چشمایم هیچ جا را نمی دید
اما او
مهربان تر از آن بود
که خشم من
ذره ای از لطفش کم کند
آخر قصه هم اینبار
بالا و پایین ندارد
راست یا دروغ تمام شده باشد
شرمندگی من مانده است
روی پیشانیم
اما او حتی به روی خودش نمی آورد
اگر او را نداشتم چه می کردم