نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

سیزده - آغوش

آغوشش را کم دارم
برای آرامش
روزهایی که طوفانی است

او که نبود
دنیا برایم نه رنگی داشت
نه بویی
تاریکه تاریک بود به ظلمت شب
تا آن شب که پیدا شد
ماه زندگیم

حالا هم وقتی نیست
وقتی پشت ابر می ماند
دنیایم تاریک مانده
به انتظار او
و آرامشی که برایم به ارمغان می آورد

جایش خالی است
همینجا در آغوشم