نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

هفت - خنده هایش

نقاشی که بلد نیستم
اما خوب بلدم
همه ی ناراحتی های زندگی اش :( را پاک کنم
و جایش
خنده :) بکارم برایش
-از شما چه پنهان
از خودش یاد گرفته ام-

راستش را بخواهید
می خندانمش برای خودم
تا که می خندد
انگار
دنیا را به من داده اند
-اگر خنده هایش را دیده بودید
می دانستید چه می گویم-

و هر شب قبل از خواب
دعایم این است که
خدایا خنده اش را بر من ارزانی دار
و همین دعایم برآورده شود
برایم کافی است