نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

یک-عنوان

به اسمش که می رسم
-باور نمی کنم که دستم می لرزد-
قلم بهانه گیر می شود
-و حتی
باورم نمی شود که اشک ...
نه...-
کاغذ
آب می شود از خجالت

تنها اسمش کافی است
تا حاجتی بر بیان نباشد
و این است حکایت همیشگی نوشته های من

نیمه رها می شود
هر آن چه به او ختم می شود