نیمه رها می شود
هر آن چه به او ختم می شود
نقش سپیدی میزنم شب ها برای او
هفده - شبها
چشم هایش را که می بندد،
شبها،
از همان لحظه ای که هوا دلگیر می شود
و من دلتنگ،
می نشینم
چشم به راه نگاهش
و برای خورشید ثانیه شماری می کنم.
به راستی که جز او
چه کسی
آرام جان
من است؟
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی