نقش سپیدی میزنم شب ها برای او

سی و دو - اشک و قِر

نه اشک هایم،
نه فریاد های دلم،
نه این حس آشنایی که زودتر از اینها منتظرش بودم،  
حتی همین نوشته ی بی و سر ته،
هیچ کدام متعجبم نمیکند.

یک لحظه است،
آن زمان که از دوری او،
گریستنت موجه است،
حتی میان رقص و سماع ذهنی ات،
حتی وقتی "هوار هوار یا هوار ، یارُم میایه" بشنوی،
یا "بلال بلا لم سی خودت لی لی".